80

غر نامه

گاهی فکر می کنم تنهایی حساسترم کرده همسر همه ی تلاشش رو می کنه ولی نه به اندازه توقع من.

بی تابتر شدم و دایم بهونه می گیرم تو خلوت اشک می ریزم.

وابستگی زیاد همسر به من گاهی برام خوشایند نیست با مریضی من مریض می شه و با شادی من شاد.

تا من بلند نشم اصولا اتفاقی خاصی تو خونه مون نمی افته. باید هزار بار بگم لطفا لیوانها رو بشور و همسر مثل همیشه وقتی ذهنش مشغوله فراموشکار می شه این روزا روزهای سختی رو داره می گذرونه باید تاریخ دفاعش رو جوری تنظیم کنه که یاقبل یا بعد تولد باران باشه و این مضطرب ترش می کنه.

از اینکه تو روز دفاعش که یه روز خیلی مهمیه برام تنها باشه دلم می گیره . ولی فکر می کنم این اتفاق می افته و باید تنها بره.

هنوز خواسته هاش از من خیلی تغییر نکرده گاهی فراموش می کنه شرایط من چطوریه الان 8 ساله که من موهاش رو کوتاه می کنم می دونه تو این شرایط برام سخته ولی تلاشش رو می کنه که من راضی بشم و می شم. هنوز دوست داره براش کلوچه بپزم و می پزم. هنوز همه کارهای خونه رو خودم می کنم اگه آشپزی نکنم هر دو گرسنه ایم خیلی از مواقع دوست داره برای خرید هم همراهش باشم و نظر بدم حتی مواد خوراکی همراهش می رم. وقتی برای دخترم می ریم خرید کنیم طبق عادت همیشگیش از من می خواد تو صف صندوق وایسم حتی اگه خیلی خسته باشم. 

اگه از زور ضعف دراز بکشم اونم یا دراز می کشه یا خبر می خونه تا دو مرتبه من سرپا بشم و اونم به روال بیافته.

نگرانم نگران 7 8 روز اول زایمانم هستم روزی 10 بار همه چیز رو مرور می کنم باز به بن بست می خورم. 

می دونم اون روزها هم میگذره و من اگه مجبور باشم از روز دوم خودم بلند می شم ولی .....

نمی دونم بعضی از خانمها چطور می تونن همه مسولیتها رو به دوش همسرشون بندازن شاید از روزهای اول انقدر خرابکاری می کنند که همسرشون چاره ای جز اینکار رو نداره.

ولی 

اینا هیچ کدوم از مهربونیاش کم نمی کنه هرچقدر هم که خسته باشه هر شب پاهام رو ماساژمی ده چون تو خواب عضلات پاهام می گیره. وقتی هر روز با اضطراب به آیینه نگاه می کنم تا تغییرات صورتم رو ببینم یه لبخند بهم می زنه و بهم یاد آوری میکنه که هنوز زیبا هستم و بارداری بهم می یاد.

همیشه بهترین مشاور و بهترین مسکن دردهام بوده. وجودش آرومم می کنه.

دوست دارم همه اینا رو بنویسم تا یادم بمونه حالا که انقدر کم طاقتم نسبت بهش بی انصافی نکنم.

امیدوارم بتونم. 

نظرات 3 + ارسال نظر
اویشن شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:02 ب.ظ

عزیزم ارزو میکنم که نی نی ات به سلامتی به دنیا بیاد و این انتظارت زوردتر به پایان برسه

ممنون از لطفت آویشن عزیز.

زری یکشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:01 ق.ظ

سلام. ان شاالله صحیح و سالم باران کوچولو دنیا میاد و تازه شما دو تا شروع میکنید با اون بزرگ میشید و کلا دیدت نسبت به خیلی چیزها اسان گیرتر میشه و با تسامح بیشتری زندگی خواهی کرد.
من موقع تولد ارغوان شوهرم تهران نبود. یه مسافرت کاری خارج از کشور بود که هی عقب انداخت تا بعد از تولد دخترمون و چون من زایمان طبیعی ام تا هفته ۴۲ طول کشیدمجبور شد بره و دخترم شب ۱۲فروردین دنیا اومد و پنج روزش بود که باباش اومد، تازه من و دخترم در راستای سورپرایز باباش رفتیم فرودگاه. اگر بخواهی زایمانت طبیعی باشه باید انعطاف زیاد روحی و جسمی داسته باشی. مراقبت خودت باش و ذهنت را اینقدر درگیر نکن هر چی ارامشت بیشتر باشه برات بهتره.

سلام زری جان
خیلی دوست دارم صبورتر باشم ولی چون جز همسر کسی نیست سر اون بنده خدا غر می زنم دیدن آدمها آرومم می کنه دوست دارم بیرون باشم از طرف دیگه زود انرژیم تموم می شه خلاصه که الان پر از تضادم.
وقتی آدم منتظر باشه این کوچولوها بیشتر ناز می کنن ولی خوب بنده خدا همسرت با چه اضطرابی رفته.
امیدوارم همیشه در کنار هم با آرامش زندگی کنید.
برام دعا کن.

لیلا یکشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:02 ب.ظ

زودرنجی تواز دوران بارداری وطبیعیه .نگرون نباش وقتی روی تخت بخوابی او خودشو تطبیق خواهد داد خواهی دید

همش دارم تمرین صبر می کنم. امیدوارم اینطور بشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد