84

فصل سوم زندگی حس قشنگ مادری


هفت روزه که مادر شدم تمام هفت روز مست مست بودم گاهی وقتی نگاش می کنم فکر می کنم همه این خوشی ها یه خواب. دخترم اولین لبخندش رو دزست تو اولین روز تولدش تقدیمم کرد.

تنها چیزی که باعث می شه نقاهت بعد از زایمان رو تحمل کنم دخترمه.

از گارگرد زایشگاه اینجا بی اندازه راضی بودم از ساعت 7 شب تا 11 صبح همراه اجازه حضور نداشت گرچه برام خیلی سخت بود بدون همسر بمونم ولی الان که بهش فکر می کنم می بینم همین باعث می شه که مادرها کاملا مستقل بار بیان و جدای از اون از همون لحظه ی اول یه پیوند عاطفی عمیق بین مادر و بچه ایجاد می شه. خصوصا که من ساعت 11 شب زایمان کردم و همسر تا 2 شب بیشتر نتونست کنارم باشه و با اومدن من به بخش اونم رفت خونه. من موندم و یه دختر کوچولو و شوک زایمان و درد. البته چون زایشگاه به تختخوابهای مدرن مجهز بود تو تکون خوردن مشکلی نداشتم و می تونستم هر وقت کمک لازم دارم زنگ بهیاری یا پرستاری رو فشار بدم ولی اینکار رو نکردم و تمام سه شب رو تنهایی از دخترم مراقبت کردم. از حق نگذریم دخترم هر روز بیشتر از قبل بهم ثابت می کنه که چقدر فهمیده و صبوره و تو این هفت روز هیچ اذیت و بی خوابی به من نداده. خدا رو شکر شیرم هم خوبه و نی نی کاملا سیر می شه.

رفتار خوب پرسنل بیمارستان هر روز بهم اعتماد به نفس بیشتری می داد و من هر روز فکر می کنم که خوب بودن چقدر آسون و  لذتبخشه. تمام کادر بیمارستان از مسیول پخش غذا تا دکترها همه همه جوری باهات رفتار می کنند که انگار خواهرشونی و بچه ات انگار عزیزشونه. و من تا همیشه از محبت و انسانیتشون ممنونم.

دیروز پرستار اومد خونه مون برای چگ کردن بچه. و امروز ماما اومد برای چگ گردن خودم. و کلی از بچه داریم تعریف کردن.

همسر مثل همیشه تنها یار و یاورم بود و هست و لحظه به لحظه شریک درد و شادی من بوده. پدر بی نظیری که تحمل کوچکترین گریه ی دخترشم نداره. همسر هیچ تجربه ای از نگهداری بچه نداره و داره با تمام وجود سعیش رو می کنه.

خوشحالم که شروع پاییز برام  مصادف شد با آغاز مادریم تا بیش از پیش مست بشم.