امروز که لایق نام زیبای مادر شدم با یه حسه دیگه روزت رو تبریک می گم مادرم.

امیدوارم بتونم مثل تو قوی و با اراده و مهربون باشم و در مقابل این هدیه ی ارزشمند تا عمر دارم سپاسگزار.

مادر عاشقم عاشقانه دوستت دارم و بدان که امروز بیشتر از هر روز دیگه ای دلتنگتم. 

مادر مهربان روزت مبارک.


روز زن مبارک


73

پنج ماهگی سلام!


فردا هفته هیجدهم آغاز می شه.

این روزها بیشتر روزهای تنهاییه همسر تمام وقت مشغوله.

4 روزه هوا خوب شده و من بی اندازه خوشحالم آسمون آبی آبی با ابرهای قلمبه ی سفید.

این روزها بیشتر هوس چیزهایی رو می کنم که از بچگی عاشقشون بودم مثل پنیر لیقوان و آبغوره خوشبختانه به دستم رسید و من و بی اندازه شاد کرد.

 دیشب برای اولین بار نی نی تکونهای شبانه داشت و من سه بار از خواب پریدم و آروم نازش کردم و راحت خوابیدیم. قیافه ام کمی تغییر کرده ولی چون سه ماهه ی اول کلی وزن کم کردم الان تازه به وزن اصلی خودم رسیدم. از فرم شکمم راضیم از این شکم های  سرتاسری  نیست یه شکم قلمبه است که کاملا گرده.

همسر شده یه آدم دیگه مظلوم آروم و مثل همیشه دوست داشتنی. از الان حس می کنم کاملا بابا شده یه بابای عاشق و فداکار. همسر هرگز دوست نداشت پدر بشه و مطمین بود که هیچ وقت این اتفاق نمی افته راستش نظرش راجع به ازدواج هم همین بود ولی الان هم همسره و هم پدر. قدرت عشق نامتناهیههههههههههههههی است.

 این روزا میلم به بستنی میوه ای خیلی زیاد شده خصوصا بستنی شاه توت و انبه. دلم عجیب هندونه می خواد ولی هنوز نیومده. گوجه سبزم که نگم بهتره.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

از مزایای داشتن تبلت دسترسی به انواع نرم افزارهای رایگان آموزش زبانه که خیلی جذاب و کاربردین.

این روزا دو سه ساعت از روزم رو به یادگیری زبان و شعرهای کودکانه انگلیسی و پرتغالی می گذرونم و البته یکی دو ساعت هم شعر های کودکانه فارسی.

امروز خیلی آرومم خدایا شکرت.




72

سال نو خوب آغاز نشد ولی الآن همه چی خوبه.

داریم به نیمه راه نزدیک می شیم. از وقتی وارد ماه چهارم شدم حالم خیلی بهتره. خوب می خورم و تواناییم بیشتر شده. شروع کردم به انجام کارهای عقب افتاده. زبان خوندن رو از سر گرفتم. دوباره بعد از چند سال رمان کلیدر رو بازخوانی می کنم با یک دیدگاه کاملا جدید و پخته تر. می خوام ترجمه یک کتاب قلاب بافی رو شروع کنم. و صد البته نیاز به تحقیق طولانی مدت دارم دوست دارم اگر کتابی نوشتم قابل استفاده باشه و صرفا ورق سیاه کردن نباشه حتی اگه فقط دو تا پترن داشته باشه.

برای نی نی دارم یه پتوی قلاب بافی می بافم تموم شه عکسش رو می زارم. خودم که خیلی دوستش دارم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروز خونه ی یکی از دوستان دعوت بودیم به غیر از من و دو نفر دیگه بقیه همه دکتر. صحبت از سریال پایتخت شد من گفتم من برای اولین بار از یک سریال ایرانی لذت بردم و از اینهمه خلاقیت نویسنده شگفت زده شدم یکی از حضار که دکترای فیزیک هسته ای دارن و از قضا مازندرانی هم هستند به شدت انتقاد کردن و لپ کلامشون این بود چرا مازندرانی ها رو دهاتی نشون دادن اگه یکی مریض می شه دسته جمعی می رن بیمارستان و اینکه چرا مازندران چرا اردبیل نه؟ من انقدر از نقد ایشون شگفت زده شدم که اولین سوالی که برام پیش اومد این بود این کجا دیپلم گرفته حالا بماند که ایشون از اساتید یکی از بهترین دانشگاههای تهران هستند متاسفم برای کسانی که انقدر قومیت زده هستند و برای هر قومی یه برچسب می زنند و انسانها رو خارج از حوضه انسانیت و از روی قومیت قضاوت می کنند و تمام زورشون رو می زنند تا اگر سریالی یا فیلمی سانسور حکومتی نشد اینا تلافی کنن. 

از همین تریبون  از همه دست اندرکاران این سریال بخصوص نویسنده توانمند تشکر می کنم که برای اولین بار مفهوم خانواده رو به معنای واقعی نشون داد و برای اولین بار  اشاره به زندگی پر مشقت محیطبانان ایرانی  کرد و خیلی چیزهای دیگه بنظر من این سریال خود زندگیه که با خلاقیت هر چه تمامتر نوشته و بازی شده.

..............................................................................................................

امروز به مادر همسر خبر بارداری مو دادم بیش از اندازه خوشحال شد.


71

لطف بی اندازه ی خونوادم


با وجود اصرارهای زیاد من مبنی بر نفرستادن هیچ بسته ای خواهرم ششمین بسته اش رو فرستاد.

و روز اول عید من و غافلگیر کرد.

گفتن نداره ولی برای ثبت در حافظه می نویسم تا حالا هیچ کس جز خونواده ام و مامان همسر از اینکارها نکرده خواهر همسر که من همیشه برای خودش و بچه هاش بهترین ها رو می برم هرگز حتی نپرسیده شما به چیزی احتیاج دارید یا نه. برادر همسر هم که تا به حال حتی یکبار بهمون زنگ نزده ببینیم تلفن خونشون کار می کنه یا نه و همیشه این ماییم که زنگ می زنیم. 

اینم عیدی من

مرسی خواهر جونم

بسته ات مثل همیشه بوی عشق می داد و با خوندن متن قشنگی که برام نوشتی غمام یادم رفت.