Urinary infection
معجزه ی تخم گشنیز
من یه تجربه ی خیلی خیلی ارزشمند دارم که خواستم اینجا عنوان کنم تا شاید برای دوستان عزیزم هم مفید باشه.
سالها بود که عفونت ادراری و تکرر ادرار به شدت اذیتم می کرد و شاید چیزی حدوده 7 سال بود که این مشکل رو داشتم. نمی دونم دوستان اطلاع دارند یا نه این مریضی همراه با تب و لرز و بی قراری کشنده است و گاهن مشاهده خون در ادرار. بارها تو ایران پیشه متخصص رفتم و بارها آنتی بیوتیکهای قوی استفاده کرده بودم. از وقتی هم که اینجا اومدم دو بار کارم به بیمارستان کشیده شده بود و چند بار هم مطب رفتم. لحظه ای که فرد دچار می شه ساعتهارو در دستشویی سپری میکنه. بنا به تجربه می گم حتی تو بعضی از موارد با اختلالات عصبی تشدید هم می شه. تنها علاجش تو اون لحظات خوردن حجم بالای آب است تاکید می کنم فقط آب خالص. چیزی حدوده 2-3 لیتر آب. ترم پیش سر یکی از امتحاناتم دچار شدم و امتحانم رو از دست دادم. از اونجایی که من بیشتر از دمنوشهای گیاهی استفاده می کنم تا دارو شیمیایی، شروع کردم به سرچ کردن در طب آیورودا ودر یک نسخه هندی علاجش رو پیدا کردم. طبق اون نسخه( یک هفته روزی دوبار مخلوط دو قاشق غذاخوری پودر تخم گشنیز + آب گرم. ) الان سه ماهه که من به بهبودی کامل رسیدم و برای اطمینان بیشتر هفته ای یک بار از این جوشونده می خورم.
برای من خلاصی از اون درد فوق العاده ارزشمنده. یادم نمی ره که اولین بار که تازه 10 روز بود اومده بودم اینجا مبتلا شدم وقتی رفتم بیمارستان دکتره انگلیسیش خیلی ضعیف بود و از اونجایی که کلمات هم کاملا تخصصی بود منم دسته کمی از اون نداشتم. پرتغالی هم که بلد نبودم. واقعا گریه ام گرفته بود.
باز هم بنا به تجربه خواهرم که دو تا بچه داره. زمانی که بچه ها دچاره اسهال استفراغ می شن یکی از موثرترین گیاهان همین تخم گشنیزه. و دوستان اگر از پودر تخم گشنیز تو عدس پلو هم استفاده کنند می بینند که طعم بی نظیری داره.
امیدوارم که بیان این تجربه برای همه دوستان مفید بوده باشه.
الان نشستم تو اتاق پشت میزم در یک اقدام انتحاری به سرم زد حلوا بپزم اونم از نوع شیرازیش پختم و داشتم با حسرت به ظرف سفالی گل گلی زعفرون که توسط خواهر عزیزم پر شده و فرستاده شده نگاه می کردم و با خودم می گفتم آبجیم چقدر زحمت کشیده و تو انتخاب ظرف زعفرون هم سلیقه من و در نظر گرفته، تو همین حین(یاد چند هفته پیش افتادم که بعد از در آوردن یه رون مرغ از فریزر موقعی که داشتم نایلونش و جدا می کردم رونه از دستم سر خورد افتاد رو کف زمین از اونجایی هم که کف پارکت بود سر خورد رفت زیره میز تلویزیون و من حدوده یه ربع به سرنوشت رون بیچاره می خندیدم که راهی سطل زباله شد) که ناغافل ظرفه زعفرون از دستم افتاد و چند تیکه شد و شد آیینه دق من. از اونور حلوا هم حلوایی شد شیرین که می شه روزی یه قاشق خورد من طبق دستور درست کرده بودم ولی به تفاوت ذایقه شیرازی ها و خودم توجهی نکرده بودم.
بعد از این ماجرا نشستم پشت میز که دیدم صدای بوق یه ماشین، عجیب رو مخمه که گفتم خالی از لطف نیست که بگم مردم اینجا خیلی خیلی خونسردند و تو این مدتی که من اینجام ندیدم و نشنیدم که کسی با کسی دعوا کنه. صبر دارند بی انتها. نمونه اش همین ماجرای بوق: اگر کسی با نوع پارک کردن ماشینش مانع از عبور ماشینه دیگری بشه 15 دقیقه تمام بی وقفه بوق می زنند تا صاحبش بیاد اگر بعد از اتمام زمان نیومد زنگ می زنند پلیس زحمتشو با جرثقیل بکشه. محاله از ماشین پیاده شن حرفی بزنن اعتراضی بکنن و از اونور دیگران اعتراضی به بوق زدنه اینا نشون بدن. اما من تو این لحظه رگ ایرانی بودنم بلند شده و با اون دسته گلایی که به آب دادم سوژه مورد نظر رو برای خالی کردن دق و دلی پیدا کردم.
من الان شبیه اون عکسه که پایین گذاشتمم.
یه جورایی درب و داغونم که نگو.
الان یه دو سالی هست که تو فصل بهار دچار حساسیت فصلی می شم.
امروز رفتیم دریا تا برسیم انقدر عطسه کردم انقدر عطسه کردم که داشتم می مردم. خیلی چیز بدیه الان عطسه که می کنم کمرم درد می گیره و این عطسه ها باعث شده انرژیم تحلیل بره نمی دونم چیکار کنم.
پارسال یه یک ماهی طول کشید ولی خیلی زودتر شروع شده بود الان نمی دونم چرا اینطوری شدم. تو نت هم کلی سرچ کردم ولی چیزی دستگیرم نشد.
فکر می کنم دیروز کل خونه رو گردگیری کردم اونجا نقطه آغاز بود. امروز هم تو مسیر کلی با گل و سنبل عکس گرفتم. دیگه بدتر شدم.
این منم
اینم باعٍث و بانی