68

شروع دیگری در راه است.


دوست دارم جور دیگه ای به زندگی نگاه کنم. دوست دارم بیشتر خودم و دوست داشته باشم. هزار تا فکر توی سر دارم. دارم کم کم با شرایط جدید کنار می یام. کاش بتونم بهترین استفاده رو از این لحظات داشته باشم. 

الان احساس سبکی می کنم. وسط زمستون دلم بهاریه بهاریه. امروز با دیدن آفتاب دلم می خواست بزنم به طبیعت ولی افتاب لحظه ایه و هوا به سرعت تغییر می کنه. 

خدایا کمکم کن.



فیلم دهلیز


نگاهی زیبا و متفاوت علیه خشونت

با بازی هنرمندانه ی محمد رضا شیرخانلو بازیگر خردسال فیلم

خیلی خیلی فیلمش رو دوست داشتم و همزمان با اشک ریختن کلی خندیدم.

67

فصل زمستون و سرما مساوی با سرماخوردگی و از اون خیلی بدتر مساوی با گرفتن بینی با صدای خیلی وحشتناک در معابر عمومی!

از سال اول که اومدم اینجا تا به الان این مسله برام حل نشده که نشده. چرا باید بینی رو با صدای بلند تو اتوبوس، مترو سر کلاس درس گرفت وای بدتر از همه معلمم این کار رو بکنه.

یکی از صحنه های بدی که هیچ وقت یادم نمیره سر کلاس پرتغالی استاد یه مرد میانسال بود که یه دستمال پارچه ای خیلی بزرگ داشت و جلوی روی همه ما این دستمال رو باز می کرد و گله به گله می گشت دنبال یه جای تمیز و دوباره مشغول می شد حتی اگر بالای سر ما وایستاده بود باور نمی کنید من سر اون کلاس تو فصل زمستون یه 10 کیلویی وزن کم کردم.


                                                                   



66

تولد


پیدا کردن هدیه ی مناسب برای تولد عزیزان کار آسونی نیست وقتی یه نفر می شه همه ی زندگیت نمی دونی چیزی که براش انتخاب می کنی کافیه یا نه؟

خود من چیزهایی که خوشحالم می کنن خیلی خاص نیستند. فقط کافیه فرد مورد نظر یه شناخت نسبی ازم داشته باشه اونوقت می بینه که اگه کمی خلاق باشه می تونه من و برای چند روز خیلی خوشحال کنه. دایره ی علایق منم از کتاب و بدلیجات سنگی بگیر تا صنایع دستی و لوازم تحریر (حتی یه دفتر خوشگل) تا کاموا  و صندوق. 

اما

همسر من آدم خاصیه اگر کسی خوب نشناسدش نمی تونه حرفهای من و خوب درک کنه. خوشحال کردنش در عین حال که خیلی ساده است گاهی خیلی خیلی سخت می شه. اوایل فکر می کردم مثل خیلی های دیگه برای تولدش باید دنبال چیزهای خاص باشم اما بعد از مدتی فهمیدم که شاید یه سری از این چیزها خنده به لبش بیاره اما اونی که واقعا شادش می کنه از این جنس نیست.

بارها و بارها این سوال رو ازش پرسیدم و اون فقط در جواب یه جمله رو سالهاست که بهم می گه و من بعد از 8 سال دیگه خوب باورش دارم که رضایت و خندیدن من از ته دل تنها چیزی که اون و می تونه شاد کنه.


تولدت مبارک همسرم

                                 

65


با یه عالمه تاخیر سال نو مبارک.


این چند وقت همش به گشت وگذار و رقص و آواز و خرید گذشت.

شب سال نو تا 3 صبح رقصیدیم. البته اونا همچنان بعد از اون هم می زدند ما دیگه نا نداشتیم و رفتیم لب رودخونه کمی گفتیم و خندیدیم و 5 اومدیم خونه. امسال یه 30 نفری می شدیم. این پرتغالی ها خیلی اهل رقص نیستند در همون حد که خودشون و تکون بدن می رقصن. عوضش ما وسط اون جمعیت دسته جمعی کردی می رقصیدیم. بعد یک صدا به فارسی سال نو رو بهشون تبریک گفتیم. جمعیت هاج و واج ما رو نگاه می کردند. یه سریشونم خواستند جمله ی سال نو مبارک رو بهشون یاد بدیم.


و اینک منم یک زن بسیار مسرور از این همه خرید دوست داشتنی.

فردا رو هم به تمیز کردن خونه زندگی و خرید برای خونه اختصاص می دم و از پس فردا شروع دوباره ی زندگیه با برنامه.

هوا به شدت ابریه و دایم بارون می یاد نکته جالب این بود که شب سال نو  ساعت 10 شب بارون قطع شد هوا گرم شد. و در یک هوای بهاری ما به پیشواز سال نو رفتیم .