60

یک تجربه (2)


1.مصرف مولتی ویتامین مخصوص مو و ناخن خیلی تاثیر گذاره. من هر وقت موهام بد حالت می شه یا حالت بی جون بیحال به خودش می گیره با خوردن مکمل اثرش رو خیلی زود می بینم.

تو اون مواقع خیلی پیش اومده که از ماسک مو استفاده کردم ولی تاثیر چندانی نداره اگرم داشته باشه تاثیر ضعیف و موقتی داره. ولی مولتی ویتامین به نظرم عالیه.  می گن هر مشکلی رو باید ریشه یابی کرد و بعد رفعش کرد. مشکل موهای من بر می گرده به کم کاری تیرویید که من علاوه بر استفاده قرصهای تیرویید دارم از این مکمل استفاده می کنم و نتیجه گرفتم و بنظرم حتی جلوی ریزش مو رو هم تا حد زیادی می گیره. 


2. استفاده از بوم لب گیاهی رو تو این هوای سرد پاییزی خیلی توصیه می کنم من خودم الان چند سالیه که استفاده می کنم و خیلی راضیم اگر عادت به زدن رژ لب دارید قبلش از بوم لب استفاده کنید.  



59

پورتو به روایت تصویر














زندگی همین است دیگر انسان همواره انتظار چیزی را می کشد که هرگز نخواهد آمد.

توقف در مرگ/ ژوزه ساراماگو

58

اینجا ما ایرانیا دو دسته ایم یه دسته از خارجیها خارجی تریم و وقتی صحبت از کشورمون می شه خودمون جلوتر از خارجی ها معایبمون رو می شمریم و با خنده 10 20 تا هم بهش اضافه می کنیم. دسته دیگه با همه وجود دوست دارن خوبیهای کشورشون تو هر فرصتی گوشزد کنن که متاسفانه انگشت شمارن.

امروز تو کلاس:

موسیقی مورد علاقه: جواب من موسیقی سنتی کشورم

همکلاسی : مگه شما موسیقی داری؟ بله  چرا اون و بیشتر دوست داری؟ به هزار دلیل  با اونکه نمی شه رقصید؟ من: از کجا می دونی؟؟؟؟

خیلی از ما به چشم خیلی از اینا حتی به چشم برزیلیا یا خیلیای درب  داغونتر خارج برامون یه فرصته که حجاب نداشته باشیم.

دوست خارجی: خیلی خوشحال که اینجا آزادی.....؟ 

همکلاسی همسر ( دکتر آینده پرتغالی): از همسر می پرسه: خانمت اینجا هم پوشیه می زنه؟ همسر: مگه  خانمای ما تو ایران پوشیه می زنند؟  آقاهه: مگه نمی زنن؟؟؟؟

استاد دوست همسر {استاد دانمارکی} : { دوست همسر ایرانی و دکتر}: می خوام برم ایران و ببینم؟ دوست همسر: نه نری ایران ها اگه بری ممکنه بگیرنت و بیچاره ات کنن.

تمامه این مدت تو دانشگاه به هزار زبونه بی زبونی با هزار لینک و عکس و کتاب تلاش کردم به دوستم بفمونم ایران چیزهای دیگه ای هم غیر از ترور  و حجاب داره. دوستم هیچگونه رغبتی نشون نمی ده می گه من اهل فیلم و کتاب نیستم. یه روز اومد کلاس با یه ذوقی گفت آرگو رو دیدم خیلی جالب بود.

چند وقت پیش فیلمی دیدم راجب به شاعر پر آوازه مون خیام. که بعدش جز گریه چیزی نمی خواستم و فقط گفتم لعنت به این ایرانی که حتی یه کتاب هم قبلش راجع به این مرد بزرگ نخونده بود و این فیلم و ساخت. و برای آزار بیشتر نشستم پای صحبت خیام شناسهای خارجی و بیشتر اشک ریختم.

الان حالم بده وقتی نمی تونم کوچکترین تاثیری رو هموطنه خودم بزارم چطور می تونم خودم و مردم کشورم و به خارجی ها درست معرفی کنم. و از همه مهمتر برای تاثیر گذاری بیشتر باید کلمات درست و حسابی تو زمینه های مربوطه بدونم که متاسفانه هنوز ناتوانم.

57

اندر فواید تنهایی


هیچ وقت فکرشم نمی کردم با اون همه وابستگی عاطفی به خونواده یه روز انقدر تنها باشم. تو این روزهای تنهایی که بدجور هم سرماخورده بودم به مثل هیچکی نبود آب دستم بده بیشتر پی بردم.

البته تعداد دوستام اینجا زیاد هستند ولی ندارم دوستی که باهاش خیلی رودربایستی نداشته باشم وقتی آدم مریضه از خودش و خونش غافل می شه و در کل اینجور وقتها من دو نفر و بیشتر نمی خوام یا مامانم یا همسر.

نمی دونم واقعا آدم می تونه با یه خارجی خیلی خیلی صمیمی بشه یا نه؟ من که تجربه اش رو ندارم چون آدم سختگیریم وقتیم که مریض می شم بدتر می شم. یه دوست دارم مال امریکای مرکزیه (کاستاریکا)  خیلی دختر با شعور و خوبیه و یکی از بهترین دوستهای منه. ولی من هرگز دوست ندارم خونش برم خیلی کارهای عجیبی می کنه میوه و سبزی رو نمی شوره با لباسش پاک می کنه. بارها شده حرف و به بهداشت و شستن سبزی و میوه کشیدم خیلی چیزها رو از منم بهتر می دونه ولی اصلا رعایت نمی کنه. خیلی خیلی مهربونه یعنی اگه می دونست من مریضم به زورم شده می اومد خونه مون ولی چه کنم که این جور موقع ها خیلی کم طاقتم. البته اینی که می گم فقط مختص اینا نیستها داریم دوستهای ایرانی که کارهای شگفت انگیز زیاد می کنند دوستی داریم که زن و شوهر هر دو دانشجوی دکترا هستند یکی اهل جنوب یکی شمال هر دو هم تو شهر بزرگ شدن تمام این مشکلات ذکر شده و با اونها هم داریم و یه مشکل بزرگتر که خودم بعد از شنیدن یه ماه طول کشید هضمش کنم. داستان از این قراره که ما هر وقت می رفتیم خونه اینا غدا ها یه بوی خیلی خیلی عجیبی می دادن من و همسر همیشه خودمون و با نون و سالاد سرگرم می کردیم و تا می شد از غذا ها نمی خوردیم یه روز این دوستمون ازمون یه سوال عجییب پرسید گفت ما هر وقت گوشت می خریم می زاریم یخچال بعد چند روز سبز می شه مال شما هم اینطوری میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

شانس آوردیم تا حالا زنده موندیم. 

در نبود همسر کلی شگفتی آفریدم و به اعضای خونواده اضافه کردم.




آقا موشه: همیشه تو کارتونها شخصیت موشها رو دوست داشتم!


همسر دیشب چمدونش و بست رفت سفر

حالا من موندم و من

تنها، سرماخورده، بی یار و یاور.

مامانم یا خودش زنگ می زنه یا ملت و بسیج می کنه به نوبت زنگ می زنن.