57

اندر فواید تنهایی


هیچ وقت فکرشم نمی کردم با اون همه وابستگی عاطفی به خونواده یه روز انقدر تنها باشم. تو این روزهای تنهایی که بدجور هم سرماخورده بودم به مثل هیچکی نبود آب دستم بده بیشتر پی بردم.

البته تعداد دوستام اینجا زیاد هستند ولی ندارم دوستی که باهاش خیلی رودربایستی نداشته باشم وقتی آدم مریضه از خودش و خونش غافل می شه و در کل اینجور وقتها من دو نفر و بیشتر نمی خوام یا مامانم یا همسر.

نمی دونم واقعا آدم می تونه با یه خارجی خیلی خیلی صمیمی بشه یا نه؟ من که تجربه اش رو ندارم چون آدم سختگیریم وقتیم که مریض می شم بدتر می شم. یه دوست دارم مال امریکای مرکزیه (کاستاریکا)  خیلی دختر با شعور و خوبیه و یکی از بهترین دوستهای منه. ولی من هرگز دوست ندارم خونش برم خیلی کارهای عجیبی می کنه میوه و سبزی رو نمی شوره با لباسش پاک می کنه. بارها شده حرف و به بهداشت و شستن سبزی و میوه کشیدم خیلی چیزها رو از منم بهتر می دونه ولی اصلا رعایت نمی کنه. خیلی خیلی مهربونه یعنی اگه می دونست من مریضم به زورم شده می اومد خونه مون ولی چه کنم که این جور موقع ها خیلی کم طاقتم. البته اینی که می گم فقط مختص اینا نیستها داریم دوستهای ایرانی که کارهای شگفت انگیز زیاد می کنند دوستی داریم که زن و شوهر هر دو دانشجوی دکترا هستند یکی اهل جنوب یکی شمال هر دو هم تو شهر بزرگ شدن تمام این مشکلات ذکر شده و با اونها هم داریم و یه مشکل بزرگتر که خودم بعد از شنیدن یه ماه طول کشید هضمش کنم. داستان از این قراره که ما هر وقت می رفتیم خونه اینا غدا ها یه بوی خیلی خیلی عجیبی می دادن من و همسر همیشه خودمون و با نون و سالاد سرگرم می کردیم و تا می شد از غذا ها نمی خوردیم یه روز این دوستمون ازمون یه سوال عجییب پرسید گفت ما هر وقت گوشت می خریم می زاریم یخچال بعد چند روز سبز می شه مال شما هم اینطوری میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

شانس آوردیم تا حالا زنده موندیم. 

در نبود همسر کلی شگفتی آفریدم و به اعضای خونواده اضافه کردم.




آقا موشه: همیشه تو کارتونها شخصیت موشها رو دوست داشتم!


نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 18 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ

مرجان چقدر دلم از این موشها خواست...

عزیزم قابل تو رو نداره بزار بیام تهران یه دونه خوشگل ترش و برات می بافم.

نینا شنبه 18 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:44 ب.ظ

وااای من بودم اون بالاییی ;)))

نینا یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:58 ب.ظ http://learningpassenger.blogfa.com

واقعا؟ اگه بیای یکدونه از این موش های شنل قرمزی برام درست می کنی؟ آخ جون

عزیزم

بهارک شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:07 ب.ظ

وای از دست این خارجیا. اصلا بهداشت سرشون نمیشه. دوست المانی مام همین مشکل رو داره. از سرپا دستشویی کردنشون تا آب نکشیدن همه چی...

قلاب بافیات محشرن. کاش منم واسه بچه هام درست کنم.
اون برگ چنار سفالی هم که کنار عروسکاست خیلی زیباست.

ممنونم عزیزم. آره برای بچه هات درست کن عکسشم فراموش نشه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد