82

هفته 39


به پایان هفته سی و نه نزدیک می شم دخمل سفت و محکم نشسته و خیال اومدن نداره.

خدا رو شکر اوضاع خوبه و دکتر از شرایط راضیه.

خانم خانما همچنان پرتحرک و پرجنب و جوش. تو نمودار تو این هفته ها دخمل اگه فقط روزی 10 تا حرکت داشته باشه کافیه ولی باران تو هر 10 دقیقه 10 تا حرکت داره.

دیشب از ساعت 3 بیدار شد نذاشت منم بخوابم منم اومدم سر لپ تاپ و مشغول مجله خوندن شدم تا ساعت 6 کم کم خوابش برد ولی ضربه هایی می زد عجیب.

این روزا یه مسابقه بین پدر و دختر هست دوشنبه روز دفاع همسر و از طرفی هر لحظه ممکنه باران دنیا بیاد باید دید عاقبت چی می شه.

همسر کلی اضطراب داره و هر دومون آرزو می کنیم حداقل همون روز باران دنیا نیاد. 

نمی تونم برای دفاع همسر برم می ترسم حضور من آرامشش رو بگیره. همسر خیلی حساسه اگه من سرجلسه این پهلو اون پهلو هم بشم فگر می کنه بچه داره می یاد. از یه طرف هم می ترسم استرس بگیرم و کیسه آب پاره بشه.

اینه که ترجیح می دم آخر جلسه برم .

مامانم اینا دارن برای باران لوازم می خرن اصرار من هم فایده ای نداره تقریبا اتاقش رو چیدن و عکساش رو برای من فرستادن همه منتظرن. انگار نه انگار که این خانم نوه پنجم مامانمه برای دیدنش لحظه شماری می کنه. روزی یکی دوبار تماس می گیره. نگرانه ولی می دونه ما از پسش برمی یایم.   

این روزا آرامش عجیبی دارم با اینکه دست تنهام با اینکه زایمان برام ناشناخته است با اینکه مشکلات مالی و هزار تا چیز دیگه هوار شده سرمون ولی من آرومم و نمی دونم حکمت این آرامش چیه فقط می تونم بگم خدایا متشکرم.


    

81

و بالاخره ماه آخر


سنگین شدم ولی همچنان سعی می کنم سرحال و چابک باشم.

دخترم این روزها انگار خیلی جاش تنگ شده مدام ضربه می زنه. گاهی سکسکه می کنه و من با شمردنشون غرق لذت می شم.

کلاس های بارداری خیلی خیلی عالی هستند هم کلاسهای عملی که یوگا و ژیمناستیک بارداری و هم توری که درباره ی نگهداری از بچه و شیر دادن و نوع و مراحل زایمان و روشهای کاهش درد. مربی خیلی ماهر و دلسوزی داریم دوستش دارم و از کارش راضیم. هر دفعه هم که کلاس می رم کلی اشانتیون از شرکتهای مختلف به دخترم می دن.



من از بادی باتر آنتی استرچ بادی شاپ استفاده می کنم از ماه پنجم روزانه بنا به فصل از میوه های مختلف استفاده کردم خودم که خیلی راضیم کلا محصولاتی که منشا گیاهی دارن رو خیلی بیشتر دوست دارم تا حالا که ترکهای پوستی سراغم نیومدن امیدوارم تا آخر هم سراغم نیان البته شبها هم با روغن زیتون ماساژ می دم.



این هم بی بی ستش هست که برای نی نی خریدم. 


دو روز هوا بارونیه وسط تابستون بارون خیلی می چسبه.

خدایا شکرت.


مخروبه ی زیبا





80

غر نامه

گاهی فکر می کنم تنهایی حساسترم کرده همسر همه ی تلاشش رو می کنه ولی نه به اندازه توقع من.

بی تابتر شدم و دایم بهونه می گیرم تو خلوت اشک می ریزم.

وابستگی زیاد همسر به من گاهی برام خوشایند نیست با مریضی من مریض می شه و با شادی من شاد.

تا من بلند نشم اصولا اتفاقی خاصی تو خونه مون نمی افته. باید هزار بار بگم لطفا لیوانها رو بشور و همسر مثل همیشه وقتی ذهنش مشغوله فراموشکار می شه این روزا روزهای سختی رو داره می گذرونه باید تاریخ دفاعش رو جوری تنظیم کنه که یاقبل یا بعد تولد باران باشه و این مضطرب ترش می کنه.

از اینکه تو روز دفاعش که یه روز خیلی مهمیه برام تنها باشه دلم می گیره . ولی فکر می کنم این اتفاق می افته و باید تنها بره.

هنوز خواسته هاش از من خیلی تغییر نکرده گاهی فراموش می کنه شرایط من چطوریه الان 8 ساله که من موهاش رو کوتاه می کنم می دونه تو این شرایط برام سخته ولی تلاشش رو می کنه که من راضی بشم و می شم. هنوز دوست داره براش کلوچه بپزم و می پزم. هنوز همه کارهای خونه رو خودم می کنم اگه آشپزی نکنم هر دو گرسنه ایم خیلی از مواقع دوست داره برای خرید هم همراهش باشم و نظر بدم حتی مواد خوراکی همراهش می رم. وقتی برای دخترم می ریم خرید کنیم طبق عادت همیشگیش از من می خواد تو صف صندوق وایسم حتی اگه خیلی خسته باشم. 

اگه از زور ضعف دراز بکشم اونم یا دراز می کشه یا خبر می خونه تا دو مرتبه من سرپا بشم و اونم به روال بیافته.

نگرانم نگران 7 8 روز اول زایمانم هستم روزی 10 بار همه چیز رو مرور می کنم باز به بن بست می خورم. 

می دونم اون روزها هم میگذره و من اگه مجبور باشم از روز دوم خودم بلند می شم ولی .....

نمی دونم بعضی از خانمها چطور می تونن همه مسولیتها رو به دوش همسرشون بندازن شاید از روزهای اول انقدر خرابکاری می کنند که همسرشون چاره ای جز اینکار رو نداره.

ولی 

اینا هیچ کدوم از مهربونیاش کم نمی کنه هرچقدر هم که خسته باشه هر شب پاهام رو ماساژمی ده چون تو خواب عضلات پاهام می گیره. وقتی هر روز با اضطراب به آیینه نگاه می کنم تا تغییرات صورتم رو ببینم یه لبخند بهم می زنه و بهم یاد آوری میکنه که هنوز زیبا هستم و بارداری بهم می یاد.

همیشه بهترین مشاور و بهترین مسکن دردهام بوده. وجودش آرومم می کنه.

دوست دارم همه اینا رو بنویسم تا یادم بمونه حالا که انقدر کم طاقتم نسبت بهش بی انصافی نکنم.

امیدوارم بتونم. 

79

دارم از یه بحران بزرگ رد می شم. گاهی خسته گاهی دلشادم.

انگار ما آدما همه مون عین همیم فقط از لحاظ قیافه و موقعیت جغرافیایی فرق داریم.

چقدر بین همه مون خوب و بد هست.

بگذریم.

دخترم باران تکوناش بیشتر شده نمی دونم اتفاقیه یا چیزی که حس می کنم واقعیه درست زمانی که احساس تنهایی می کنم با تکون خوردنش حضورش رو یاداوری می کنه یا هر جایی از شکمم که دستم و می زارم خودش و می رسونه اونجا. اون لحظه من رو ابرام.

این روزا حالم خوبه وزنم خیلی بالا رفته تا حالا 10 کیلو اضافه وزن دارم ولی خدا رو شکر رو به بد اندامی نرفتم شکمم یکهو خیلی بزرگ شده. باران تو هفته ی31 بارداریم 1650 گرم بود و وزنش کاملا تو رنج بود.

بعضی وقتا بی طاقت می شم دوست دارم هر چه زودتر ببینمش ولی زمان هم مثل برق و باد می گذره و من وارد هفته 33 شدم و این یعنی تا پایان راه چیزی نمونده.

بیشتر لوازمش رو خریدم به خاطر تصمیمی که گرفتیم نمی تونم خیلی براش خرید کنم.

ما حداقل برای یکسال بر می گردیم ایران اونم یکماه بعد تولد دخترم.

دلایل تصمیمون خیلی چیزهاست یکیشم نداشتن شغل حداقل برای یکساله.

متاسفانه اوضاع کار تو اروپا خصوصا اینجا خیلی خوب نیست و حتی خود مردم اینجا تن به مهاجرت می دن. ولی خوب سال دیگه شاید برگردیم البته اگر از اوضاع زندگیمون توی ایران راضی نبودیم.

حوشبختانه من هیچ کدوم از لوازمم رو نفروختم و همه چیز سر جاشه. برای من فرصت خوبیه که کمی کنار خونواده باشم و دخترم معنی مادربزگ و خاله و عمه رو بفهمه. 

برای خونوادمم فرصتی می شه که به قول مامانم یه دل سیر ما رو ببینن.

دوست ندارم خیلی برای باران اسباب بازی می خرم دوست دارم هر چند وقت براساس گروه سنیش یه چیزهایی براش بخرم و خودشم لذت خرید کردن رو حس کنه.

تا حالا فقط چند مدل عروسک و جقجقه برای نیو برن خریدم امروزم می رم دیسنی لند تا یه عروسک بزرگتر و یه کوله کوچولو براش بخرم.

برای ساک نوزاد هم نتونستم از بین ساکهای موجود چیزی انتخاب کنم حتی چیکو بلو کید و فروشگاهای دیگه هم جیزی که من می خواستم رو نداشتند. با همسر رفتیم نمایندگی سامسونیت و از اونجا گرفتم جنسش عالیه و 2 سال ضمانت داره. البته ما تو آف 50 درصد خریدیمش.  

لباس هم تا دوسال براش گرفتیم. 

دارم کارهای عقب افتاده انجام می دم کلی چیز باید ببافم و درست کنم. 

کلی کار دارم سرو سامون دادن فایلام از همه چی سختتره. من بدون یوتوب خیلی سخت زندگی خواهم کرد. یه آموزشگاه مجازی بزرگ و عالی. مجبورم خیلی چیزها رو برای یه مدت دانلود کنم و داشته باشم.


آرزوم اینه که همه چی به خوبی بگذره.