-
63
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 21:11
حس این روزای من حاضر شدم برم بیرون کمی زبان بخونم دیدم کلیدم نیست هر چی گشتم نبود که نبود اس ام اس دادم همسر برگشتنی از اون بگیرم جواب نداد زنگ زدم جواب نداد. حبس شدم تو خونه. عطای دانشگاه رفتن و به لقایش بخشیدم وقتی دیدم از پس واحدهای پرتغالی بر نمی یام شهریه ی عجیب غریبشم فرصت آزمون و خطا برام نمی زاره تسلیم شدم. حس...
-
62
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 01:11
گردش در صبح پاییزی هوا خیلی خیلی سرد شده و طبق معمول ما مشکل گرمایشی داریم. همه جا رو پر از شمع کردم و تو هال هم کرسی گذاشتم ولی باز کماکان سرده و ما گاها از بخاری برقی استفاده می کنیم که اونم موضعی گرم می کنه. امروز صبح با همسر رفتیم بیرون و تو یه صبح پاییزی دل انگیز قدم زدیم و کلی عکس گرفتیم. بعد از ظهر هم کلوچه...
-
61
دوشنبه 4 آذرماه سال 1392 00:31
نگهداری از پوست در فصل زمستان بهترین روش برای نگهداری از پوست پاکسازی و ماساژ پوسته. اگر برای اینکار به یه مرکز زیبایی بریم که بهتره ولی اگر ترجیح می دید تو خونه انجامش بدید دستور کار اینه: ا. پاک کردن پوست با شیر پاک کن و پنبه و بعد شستشو با آب ولرم و صابون 2. استفاده از اسکراب ( که باید بنا به نوع پوست انتخاب بشه)...
-
60
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 16:57
یک تجربه (2) 1.مصرف مولتی ویتامین مخصوص مو و ناخن خیلی تاثیر گذاره. من هر وقت موهام بد حالت می شه یا حالت بی جون بیحال به خودش می گیره با خوردن مکمل اثرش رو خیلی زود می بینم. تو اون مواقع خیلی پیش اومده که از ماسک مو استفاده کردم ولی تاثیر چندانی نداره اگرم داشته باشه تاثیر ضعیف و موقتی داره. ولی مولتی ویتامین به نظرم...
-
59
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 14:28
پورتو به روایت تصویر زندگی همین است دیگر انسان همواره انتظار چیزی را می کشد که هرگز نخواهد آمد. توقف در مرگ/ ژوزه ساراماگو
-
58
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 02:56
اینجا ما ایرانیا دو دسته ایم یه دسته از خارجیها خارجی تریم و وقتی صحبت از کشورمون می شه خودمون جلوتر از خارجی ها معایبمون رو می شمریم و با خنده 10 20 تا هم بهش اضافه می کنیم. دسته دیگه با همه وجود دوست دارن خوبیهای کشورشون تو هر فرصتی گوشزد کنن که متاسفانه انگشت شمارن. امروز تو کلاس: موسیقی مورد علاقه: جواب من موسیقی...
-
57
شنبه 18 آبانماه سال 1392 15:29
اندر فواید تنهایی هیچ وقت فکرشم نمی کردم با اون همه وابستگی عاطفی به خونواده یه روز انقدر تنها باشم. تو این روزهای تنهایی که بدجور هم سرماخورده بودم به مثل هیچکی نبود آب دستم بده بیشتر پی بردم. البته تعداد دوستام اینجا زیاد هستند ولی ندارم دوستی که باهاش خیلی رودربایستی نداشته باشم وقتی آدم مریضه از خودش و خونش غافل...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 14:17
همسر دیشب چمدونش و بست رفت سفر حالا من موندم و من تنها، سرماخورده، بی یار و یاور. مامانم یا خودش زنگ می زنه یا ملت و بسیج می کنه به نوبت زنگ می زنن.
-
56
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1392 20:22
از روزی که کلاس زبانم رو شروع کردم تا به امروز خانمی مسن ( من می گم مسن شما بخون پیر حدودا 75 ساله) کنارم می شینه و پارتنرم شده. کلا تو کلاس دو تا خانمه خیلی مسن داریم که هر دو فوق العاده خوش تیپ و منظم و درسخون هستند. خصوصا اونیکی که پاشنه کفشش کمتر از 15 سانت نیست و و برند لباس و کیفشم ساکور و تو اون مایه هاست. ولی...
-
55
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 18:52
به آسمان چه می نگری ز بهر دیدن حور؟ زمین پر از فرشتگان غمگین است.
-
54
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 13:17
کوییمبرا درختان عاشق در یک پارک در شهر کوییمبرا درختانی هستند که شاخه هایشان بهم پیوسته است وقتی از دور بهشون نگاه می کنی انگار همگی دست به دست هم داده اند. نمایی از این درختان در یک روز بارانی: نمایی از شهر کوییمبرا رنگین کمان در کوییمبرا بعد از یک روز بارانی شیشه پنجره را باران شست.....
-
53
دوشنبه 22 مهرماه سال 1392 01:19
امروز یه روز بارونی و دلچسب بود. بارون نه از اون بارون معمولی ها، از پشت شیشه بیرون دیده نمی شد. دقیقا شبیه سونای بخار! من و همسرحال نداشتیم بریم بیرون. امروز رو موندیم و هنرنمایی کردیم. همسر مهربون امروز برای نهار اولین خورشت کرفس زندگیش رو درست کرد، که عالی بود. درسته خط به خطش رو با هم صد بار چک کردیم و من دو سه...
-
52
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1392 18:23
دو سال پیش وقتی تازه وارد این شهر شده بودم از لحاظ روحی خیلی روبراه نبودم اون زمان تازه از ایران برگشته بودم و شهر و محیط برام تازگی داشت. سال قبل ما توی یک شهر دیگه زندگی می کردیم و من یه مسافرت سه ماهه به ایران داشتم که تو این فاصله همسر به تنهایی خونه پیدا کرد و اسباب کشی کرد تا من تشریف فرما شدم. خونه توی یک محله...
-
51
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1392 14:08
دیروز از اولین جلسه کلاس زبانم خیلی راضیییییییییییی بودم. اینجا پیدا کردن کلاس زبان خوب کار آسونی نیست و این در حالیه که شهریه ای کلاسها خیلی گرونه. این یک ترم 8 ماهه است که ماهیانه برای لول من 143 یورو باید پرداخت کرد بعلاوه هزینه کتاب که با کتاب ورک سر جمع 55 یورو شد. ولی اگه تو انتخاب آموزشگاه دقت کنیم نتیجه ی خوبی...
-
50
دوشنبه 8 مهرماه سال 1392 13:17
امروز صبح زود با همسر رفتیم بیرون البته به بهانه دیگه رفتیم اون انجام نشد ولی باعث شد یه پیاده روی حسابی بکنیم تو این هوای دل انگیز پاییزی. الان یه هفته است که داره بارون می یاد همه جا خیس خیسه. ساختمون ها مثل موش آب کشیده شدن. انگار تو هوا پر از حس خوبه پر از انرژی، وای که چقدر هوای اینجا تمیزه........ چند روز پیش با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 مهرماه سال 1392 23:24
آره بارون میومد آره بارون میومد خوب یادمه مث آخرای قصه، که آدم می ره به رویا آره بارون میومد خوب یادمه آره بارون میومد خوب یادمه زیر لب زمزمه کردم کی می تونه این دل دیوونه رو از من بگیره؟ اون قَدَر باشه که من این دل و دستش بدم و چیزی نپرسه دیگه حرفی نمونه بعد نگاهش آره بارون میومد خوب یادمه آره بارون میومد خوب یادمه...
-
49
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 01:53
پیاده روی اینبار تصمیم رو قطعی گرفتم. یه تغییر کلی تو رژیم غذاییم دادم و پیاده روی رو دوباره شروع کردم. با وجود تناسب اندام در حالت کلی از سایز شکمم راضی نیستم. مسیر کلاس زبان رو هم جوری انتخاب کردم که بطور اجباری پیاده روی زیادی داشته باشم. همسر مثل همیشه اعلام آمادگی کرده برای همراهی. تا هوا خیلی سرد نشده می تونم...
-
48
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 15:01
این چند روز مشغول ثبت نام و یه سری کارهای اداری بودم از شما چه پنهون کمی هم استراحت کردم و فیلم دیدم. تو پست قبلی گفته بودم از ایران یه سری چیز مثل رومیزی ترمه و یه قسمتی از جواهرات سنگیم رو که طی چند سال از ایران و هند و پرتغال و اسپانیا خریدم رو با خودم آوردم. یه سنگ مرجان هم دارم که وقتی 10 ساله بودم از کوه پایه...
-
47
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 18:50
سلام من برگشتم. سه روزه که برگشتم کمی طول کشید که اینترنتم وصل بشه و امروز هم کارهای جمع و جور و شست و شور و اینا تموم شد. لحظه ورود اول کلی جا خوردم بعد تا همسر رفت دوش بگیره یه دل سیر گریه کردم ولی زود خودم و جمع و جور کردم شاید باورش سخت باشه اما انگار یکی از اعضای بدنم و جا گذاشتم و اومدم شاید دستام. توصیفش خیلی...
-
46
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 11:47
دارم خونه رو تمیز میکنم به این فکر می کنم چقدر همه چیز تغییر کرده مامانم کم حوصله شده یادمه هفته ای دوبار با دستمال سرامیکهای کف رو تمیز می کرد الان انقدری حوصله داره که بره سرکارش و برگرده و یه چیز ساده ای اماده کنه برای خوردن البته همینم برای سن و سال مامانم خیلی زیاده مامانم زن خیلی خیلی مقاومیه ولی دیگه کمی خسته...
-
45
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1392 11:24
اسپانیا 1 تا لحظه آخر فکر می کردم دارم یه چیزی رو جا می ذارم. شوق دیدن خونواده ام خیلی بهم اجازه نمی داد به سفر دو سه روزم به بارسلونا فکر کنم. فاصله ی خونه ی ما تا ایستگاه مترو حول و حوش 10 دقیقه است و ما تصمیم گرفتیم اون مسیر رو پیاده بریم. من دو تا چمدون داشتم و همسر یک چمدون و یک کوله. سنگفرش خیابونهای شهر ما به...
-
44
سهشنبه 11 تیرماه سال 1392 17:48
دارم می یام دارم می یام به خونمون به دیدن مردم مهربونمون ..... الان دیگه بیشتر کارهام و کردم و دارم آشپزی می کنم و ساندویچ درست می کنم. فقط مونده یه لیست از کمبودها بنویسم تا از ایران بخرم. چمدونمم آماده است ولی همیشه تا لحظه آخر درش بازه هی چیز میز می زارم و بر می دارم. همیشه از این کاورهای کت و بقچه های زیپی استفاده...
-
43
جمعه 7 تیرماه سال 1392 13:36
خدایا آدم ترجیح می ده بمیره و هرگز این حماقتها رو نبینه. تخریب موزه بی نظیر گیاهشناسی ایران باغ اکولوژی نوشهر با پرورش هزار و ۴۰۰ گونه گیاهی در حقیقت یک موزه بینظیر گیاهان است. «پایههایی کهنسال از بلند مازو، نمدار، توسکا و ممرز؛ تنها پایه بلوط چوبپنبه در ایران، قدیمیترین پایههای دارتالاب و ژینکو در کشور، ۲۵ گونه...
-
42
جمعه 7 تیرماه سال 1392 03:27
من الان یک عدد مرجان تر و تمیز هستم و خودم دارم کیف می کنم. امروز روز نظافت و زیبایی بود. کم کم دارم آماده می شم. فردا امتحان پرتغالی دارم و دیگه امتحانات تمام. امروز به مانیکور و پدیکور پاکسازی صورت و ماسک گذشت. از اونجایی که من تو همه کارهای هنری سرک می کشم. این کار هم از قلم نیافتاده. می تونم بگم همه کارهای آرایشی...
-
41
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 18:01
بعضی وقتها که از تکرار شبانه روز خسته می شم فقط با دیدن یه شاخه گل یا میوه یا تغییر کوچیکی تو اطرافم دوباره جوونه امید درونم سبز می شه و تازه اونموقع فکر می کنم که آیا فرصت کافی دارم برای دیدن این همه زیبایی! پارک زیبای سر کوچه مون که تو هر فصلی زیبایی خودش و داره و من هرگز از دیدنش سیر نمی شم. کدوی دلمه ای که خیلی...
-
40
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1392 18:01
Festa de São João do Porto امروز روز عید سو جوآست. این یه عید مذهبیه و برای مردم پرتغال خصوصا این شهر اهمیت ویژه ای داره. شب قبل یعنی 23 جون مردم به پیشواز می رن و جشن مفصلی می گیرند. از غذاهایی که در این روز می خورند ماهی ساردین کبابی همراه با فلفل و سیب زمینی. به همراه شراب این شهر که شهرت جهانی داره vinho do Porto....
-
39
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 01:02
خلق کردن همیشه برام پر از حس مثبت بوده . مامان من خیلی زن هنرمندیه و من از بچگی تو محیطه هنری بزرگ شدم. با ورود به اینجا نگاه تازه ای به هنرهای دستی خصوصا قلاب بافی پیدا کردم. اینجا خانم ها بیشتر مواقع در حال بافتن هستند. دیدن مغازه های قشنگ کاموا فروشی ، روبانهای رنگارنگ ، دکمه های جورواجور همه و همه من و به وجد...
-
38
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 20:09
Urinary infection معجزه ی تخم گشنیز من یه تجربه ی خیلی خیلی ارزشمند دارم که خواستم اینجا عنوان کنم تا شاید برای دوستان عزیزم هم مفید باشه. سالها بود که عفونت ادراری و تکرر ادرار به شدت اذیتم می کرد و شاید چیزی حدوده 7 سال بود که این مشکل رو داشتم. نمی دونم دوستان اطلاع دارند یا نه این مریضی همراه با تب و لرز و بی...
-
37
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 02:53
Amazing Story of a Mother ...Mom's love is great When Carolyn Isbister put her 20oz baby on her chest for a cuddle, she thought that it would be the only chance she would ever have to hold her Doctors had told the parents that baby Rachel only had only minutes to live because her heart was beating once every ten...
-
36
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 20:32
الان نشستم تو اتاق پشت میزم در یک اقدام انتحاری به سرم زد حلوا بپزم اونم از نوع شیرازیش پختم و داشتم با حسرت به ظرف سفالی گل گلی زعفرون که توسط خواهر عزیزم پر شده و فرستاده شده نگاه می کردم و با خودم می گفتم آبجیم چقدر زحمت کشیده و تو انتخاب ظرف زعفرون هم سلیقه من و در نظر گرفته، تو همین حین(یاد چند هفته پیش افتادم که...